می رسد روزی که عاشق یار خود را دید و رفت
اطلسی ها دید و اما , لاله را بویید و رفت
یک نظر بر پرده ی دنیا نظر کرد و گذشت
سیر بر این عالم افسردگی , خندید و رفت
قسمت بلبل نشد تا نای ماندن سر دهد
گل به ساز دیگری رقصد , او رنجید و رفت
می رسد روزی که عاشق ها دگر افسانه اند
رهرو در آغاز ماند و بی صدا چرخید و رفت
قاب نقشی شد ز دلهایی که بشکستند و بس
جان ما در سایه ی این قاب ها پوسید و رفت
عمر ما تفسیر رنگ قطره ای شد وقت اشک
قطره شد دریا و دریا ابر و او بارید و رفت
می رسد روزی که او از غصه های زندگی
قصه گو شد , قصه خواند و قصه اش برچید و رفت
اطلسی ها دید و اما , لاله را بویید و رفت
یک نظر بر پرده ی دنیا نظر کرد و گذشت
سیر بر این عالم افسردگی , خندید و رفت
قسمت بلبل نشد تا نای ماندن سر دهد
گل به ساز دیگری رقصد , او رنجید و رفت
می رسد روزی که عاشق ها دگر افسانه اند
رهرو در آغاز ماند و بی صدا چرخید و رفت
قاب نقشی شد ز دلهایی که بشکستند و بس
جان ما در سایه ی این قاب ها پوسید و رفت
عمر ما تفسیر رنگ قطره ای شد وقت اشک
قطره شد دریا و دریا ابر و او بارید و رفت
می رسد روزی که او از غصه های زندگی
قصه گو شد , قصه خواند و قصه اش برچید و رفت