loading...
مطالب جالب و گلچین
پیام بازدید : 168 پنجشنبه 1390/02/01 نظرات (0)

شنبه:همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هر کجا میرفتم اونو میدیدم.یکبار که از جلوی هم دراومدیم نزدیک بود بهم بخوریم صداشو نازک کردو گفت:ببخشید
من که میدونم منظورش چی بود تازه ساعت ۹/۳۰ هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد آره دقیقأ میدونم منظورش چیه اون میخواد زن من بشه
بچه ها میگفتن اسمش مریمه از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم.
یکشنبه:امروز ساعت ۹ به دانشکده رفتم موقع رفتن تو سرویس یه خانومی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش میگفتن و میخندیدن تازه به من گفت ببخشید آقا میشه شیشه پنجرتونو ببندین من که میدونم منظورش چی بود اسمش رو میدونستم اسمش نرگسه
مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منو نرم کنه که بگیرمش راستیّتش منم از اون بدم نمیاد از خدا پنهون نیست ازشما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم.
دوشنبه:امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیهام جزوه منو ازم خواست من که میدونم منظورش چی بود حتمأ مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه راستیّتش منم ازش بدم نمیاد از خدا پنهون نیست از شما هم چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.
سه شنبه:امروز اصلأ روز خوبی نبود نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست من که میدونستم منظورش چی بود ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بود احتمالأ استقلالیه!
وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت ای بابا بدبخت منظوری نداشته.ولی من میدونستم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالا به کوریه چشم دوستم هم که شده تصمیم گرفتم با این یکی هم ازدواج کنم.
چهارشنبه:امروز وقتی داشتم وارد سلف میشدم یک مرتبه متوجه شدم از دانشگاه آزاد ساوه واسه اردو به دانشگاه ما اومدن.یکی از دخترای اردو از من پرسید ببخشید آقا دانشکده پرستاری کجاست من که میدونم منظورش چیه اما مونده بودم که چطور این دختره هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده حیف اسمش رو نفهمیدم راستیّتس از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم طفلکی گناه داره از عشق من پیر میشه.
پنج شنبه:یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد من که میدونستم منظورش ازاین نوشابه خریدن چیه میخواد که من بیخیال مینا بشم راستیّتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرأ قبول کنم.
جمعه:امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو میدیدم عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو میکردم که… مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت که برم چندتا نون بگیرم وقتی تو صف نونوایی بودم دختر خانومی از من پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟
من که میدونم منظورش چی بود اما عمرأ اگه باهاش ازدواج کنم راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نونوایی بیاد زیاد خوشم نمیاد.
شنبه:امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه رو خوردم و اومدم که راه بیوفتم که مادرم گفت نمیخواد بری دانشگاه امروز نوار مغزت آمادست برو از بیمارستان بگیر.راستیّتس از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم.وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم به من گفت آقا لطفأ چند دقیقه صبر کنید
من که میدونم منظورش چی بود…!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 309
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 108
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 124
  • باردید دیروز : 48
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 396
  • بازدید ماه : 396
  • بازدید سال : 6,200
  • بازدید کلی : 150,670
  • کدهای اختصاصی